- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
تکان دادهست فریاد گلویت، خواب دنیا را به خونت هدیه دادی بر جهانِ مُرده، احیا را چنان قلب زمین را بر تپش انداختی شاید میان آهِ خود داری نفـسهای مسـیحـا را فلسطینم! به خاک افتادی اما شور اعجازت به خود آورده حتی ساحرانِ قوم موسی را و لا تَحزَنْ و لا تَحزَنْ! مترس ای جانِ خونینتن! که بشکافد عصایش بار دیگر موج دریا را زمینِ غزه از خون شهیدان آب مینوشد به یاد آوردهای تاریخِ «صبرا» و «شتیلا» را ولی سوگند بر «تین» و، ولی سوگند بر «زیتون» که میسازند این خونگریهها، لبخندِ فردا را ببار ای آسمان! بر تارهای عنکبوت امشب مهیا کن برای حضرتش صحن مصلّی را کسی میآید و در مسجدت تکبیر میگوید ربیع الآخری میآورد طوفان الاقصی را پریشانحال از این جغـرافیای نامسلمانم کسی تا مسجد الاقصایِ خونین میبَرَد مارا؟!
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل جهان وارونه شد، اینبار با سنگ آمده هابیل نِگین، دست شیاطین و سلیمان اشک میریزد و با فرعون، میخندند فرزندان اسرائیل گلستان شد، اگر چه آتش نمرود، اما سوخت گلوی «الخلیل» از داغ فرزندان اسماعیل لب خاخامها، تورات را وارونه میخواند! کشیشان، با دعا، رد میشوند از غیرت انجیل به رسم سامری، این قوم ابتر را ببین، دنیا! در آتشبازی خود، کردهاند از کودکان، تجلیل میان نقشهای، غرقاند در نیل و فرات، اما نمیدانند این خوابِ پریشانیست، بیتأویل بیا ای تکسوار سبز! ای پایان این پائیز! که همراهت بیائیم از فرات، اینبار سوی نیل و «سبحان الذی أسری» بخوان، تا «مسجد الاقصی» بخوان! ای خواندنت، شیرینتر از تنزیل جبرائیل فلسطین، جوجههای کوچکش، حالا ابابیلاند و خـواب آخـر پائـیز میبـیند، سپاه فیل
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
ای قـدس تنت زخمی شلاق یهود است عمری ست سراپای تو در آتش و دود است شمـشیر بلا یکسره در حال فرود است از ما به تو پیوسته سلام است درود است صهیون پس از این زار و زبون است فلسطین کابین عروسان تو خـون است فلسطین ای کــودک آوارۀ غــزه کــفـنـت کــو؟ در بـزم عـزاداری گـل سیـنـهزنت کو؟ سرچـشمه آتش شده بستان چـمنت کو؟ آوای خوش قـمـری شیرین دهـنت کو؟ بـتـخـانـه نـمـرود هراسـان خـلیل است پیروزی تو وعدهای از رب جلیل است از سـمـت خــدا خـیـل ابـابـیـل مـیآیــد مـوسـی و عـصـا از طرف نـیل میآید بـر فـرق سـر ابــرهـه سـجـیـل مـیآیـد هـنـگـام ظـفــر بـر گـلـه فـیــل مـیآیـد خـالی شـود از کل جـهـان شـاکـلـۀ دیو تا پـاک شـود از هـمـه جا نـام تـلآویـو طوفـان شده در گـسترۀ مسجد الاقصی این داغ رسـیـدهست به سـرتـا سـر دنیا دارد سـنـد نـصرتـتـان میشـود امـضـا خــورشـیـد پــدیــدار شـده از دل دریــا از هـمـهـمـۀ لـشـکـر کـفــار نـتـرسـیـد بی وقـفـه بجـنـگـید و ز پیکـار نتـرسید با لطف خـداونـد ظـفـر میرسد از راه در بحـبوحـۀ شام سحـر میرسد از راه در ظلمت این شهر قمر میرسد از راه شمشیر عـدالت به کمر میرسد از راه سـیـد عـلـی خـامـنــهای؛ رهـبــر آگــاه فـرمـود کـه نــابـود شــود دشــمــن الله
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
این روزها حال جهان در وضع هشدار است برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است در پیچ تاریخی دوران فتنه بسیار است شمشیر بردار ای برادر جنگ دشوار است تـقـدیـر ما خـورده گره با قـلعـۀ خـیـبر باید بـبـندی بر سـرت سـربـنـد یا حیدر مردان میدان را بگو هر روز عاشوراست والتین والزیتون که پیروزی از آن ماست نـور طلوع فجر صادق از افق پیداست بیت المقدس تا همیشه پرچمش بالاست هر روز روز قدس و هر شب وقت بیداریست تا انتفاضه در رگ این سرزمین جاریست خون میچکد از شاخۀ زیتون در این ایام حرفی نمـانـده بین ما و قـوم خـونآشام جز این نصیحت که: بترس از امت اسلام شـوخی نکـن با خـشم اقـیانـوس نـا آرام این موج، شور بادها را با خودش دارد نــابـودی جـلادهـا را بـا خــودش دارد در چشم ما بار امانت بار سنگـینیست کاری که از دستت برآید واجب دینیست شعری که از قدس و غم آن گفت، آئینیست بیت المقدس تا ابد شهری فلسطینیست هـسـتـیم ما از کـودکیها پـای پیـمـانش بـستـیم عـهـدی تازه با خـون شهـیدانش کل فـلسطین بوده عمری در پنـاه قـدس روزی سحر خواهد شد این شام سیاه قدس از کربلا خواهد گذشت ای دوست! راه قدس دارد میآید «حاج قاسم» با «سپاه قدس» راهی که او رفتهست از اول جهت دارد از جـانب فـرمـانـدهـش مأموریت دارد با دست خود حکمی به او دادهست فرمانده او کـه تـمـام آیـههـای فـتـح را خـوانـده تکـفـیریان را از عراق و سوریه رانده هر کس که با او نیست در این جاده، جا مانده یک روز پایـان میدهد راه درازش را میخواند او در مسجدالاقصی نمازش را
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
نشـسـتم بر مزار کـودکانم، آه، غـمگینم مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم منم باغ گلی که غنچههایم را لگد کردند درون سینهام دشتی پُر از گلهای خونینم منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمیست و هر شب موشکی تبدار میآید به بالینم بگو خمپارهها دست از سرِ گهواره بردارند بگو آژیرها ساکت، که لالاییست تلقینم زمین دور سرم چرخید، وقتی سینهام میسوخت جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم چه سِیلی راه افتادهست در چشمان بی تابم نمیدانم که با چشمان مات خود چه میبینم خـداونـدا خــداونـدا خــداونـدا خــداونـدا پُر از اشک و مناجاتم، پُر از لبیک و آمینم به صفحه صفحۀ تاریخ عالم نام من پیداست به صفحه صفحۀ تاریک عالم، برگ زرینم چه تقویمیست که رخت عزا را در نیاوردم پُر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را درون سینه دارم، لیک اسلام است آئینم منی که روزگاری قبلهگاه مسلمین بودم مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! بپا خـیزید فـرزندان من، یـاران دیـرینم اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است به تکبیری مهیّا میشوم؛ این رسمِ آئین است حسینیوار موسایی به دریا زد که دریابم عبور از کربلا آغاز رفتن تا فلسطین است به قدس آوردهام در شعرها غمهای زیتون را که سوگند خدا هم گاه والزیتون و والتین است نمازم رو به کعبه ست و قیامم مسجد الاقصی قنوتم ربنای یا غیاث المستـغـیثـین است نوار غزه، لبنان، کربلای چار یا والفجر؟ چه فرقی میکند وقتی که مقصد طور سینین است شبیه لحظههای حمله، امیدم به یا زهراست که معبرهای بسیاری هنوز آغشته با مین است
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
غیر غیرت، غیر عزت نیست همآغوشمان سربلندی را ببین هر لحظه دوشادوشمان چـشـم وا کـردیم با دنـیـایـی از آزادگی خواند اذانِ استقامت پیر ما در گوشمان از وجود ما چراغ ایستادن روشن است پس نخواهی دید حتی لحظهای خاموشمان موسم آرامش ما جان به جانان دادن است نیست جز خونِ شهادت تا ابد دمنوشمان اسـتـراحـتها بـمـانـد بعـدِ آزادی قـدس کم نخواهد گشت تا آن لحظه جنب و جوشمان
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را فلسطینم، صدای رنج انـسانم، مرا بـشنو که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم به دوش خستۀ خود میکشانم بار حیرت را کماکان قصۀ من مانده در پستوی خاموشی مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را بگو شیپورهای شایعه خاموش بنـشـیـنند و بـشـنـو از دل آوار، آواز حـقـیـقـت را مرا با قـامت خـونین یـارانـم، تمـاشا کن بـبـیـنی تا مگر حـیرانی صبح قـیامت را برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمیترسم نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را فـلـسطـیـنـم، غـم آخـرزمـانـم، قـبـلۀ اول که زیر تیغ میخـوانم نماز استـقـامت را
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
یـک اتـفـاق سـاده مــرا بـیقــرار کــرد باید نـشـسـت و یک غزل تازه کار کرد در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچـار کرد از ذهـن من گـذشت که با سنگ میشود آیا چه کـارهـا که در این روزگـار کـرد با سنگ میشود جـلوی سـیـل را گرفت طـغـیـان رودهـای روان را مـهـار کـرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتـاق ساخت بـیسـرپـنـاههـا هــمـه را خـانـهدار کـرد یا میشود که نـام کسی را بر آن نوشت با ذکر چـند فـاتـحه، سـنـگ مـزار کـرد یا مثل کـودکان شد و از روی شیـطـنت زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت میشود اصلا به لطف بخت گـنجـشکهای مـفـت زیـادی شکار کرد یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و به او افـتخـار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگـاه بیمـقـدـمه آمـد به حـرف، سـنـگ این گونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد: تـنـهـا به یک جـوان فـلـسـطـیـنـیام بـده با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
این آیههای سورۀ حشر است، هان! به گوش! در صور میدمند، هلا خفتگان، به هوش! بالابـلـندِ مـأذنـهها با اذان خوش است زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش میدان پُر از تـلألـو «الله اکبر» است مهلت تمام! زوزۀ بـیـدادها خـمـوش! سردار! صبح سورۀ اسری دمیده است جای تو خالی است در این بزمِ نوشنوش طوفان شدهست، جان برادر! کجاستی؟ دستی برآر تا که بگیری علم به دوش بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است جانم به استقامت این خاک سختکوش این فتح ناب، از نفحات شهادت است بوی بهار میدهد این دشت لالهپوش
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
هر طرف رو میکنم صد پاره پیکر ریخته اِرباً اِربا قـامت و دستی مطهـر ریخـته رفته سردارِ حرم برگردد اما؛ ای دریغ مشکِ ساقی تیر خورده، قلب لشکر ریخته زیر لب میگفت هر دم "دوستت دارم حسین" عشق را با تار و پودش پای دلبر ریخته چشم نامحرم نیفتاده است هرگز بر حرم بسکه قاسم در رَهش بیجان و پرپر ریخته مالکِ دوران، سلیـمانِ وطن، با هیـبتش ترس را بر جان مزدوران کافـر ریخته لاف نه؛ عمری برای باورش جنگیده است محض قربانی به پای دلبرش سر ریخته از شلمچه تا عراق و شام عطرش میوزد بس که از چشمان او یاسِ معطر ریخته آسمانِ نیمهشب، مست شهیدان است باز ساقی امشب عشق را در جامِ آخر ریخته روضههای فاطمیه، شعلهور در حسرتاند خونِ یاسی قد کمان، بر سینۀ در ریخته در فراغ جان نپرس از سرخی رنگِ غزل خون ز چشمان قلم بر قلب دفتر ریخته
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
به واژهای نکـشیدهست منّت از جوهر خطی که ساخـته باشد مُـرکّب از باور کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست به جـوش آمده خـونم چکـیـده بر دفـتر به جوش آمده خـونم که اینچـنین قـلـمم دوباره پُـر شده از حـرفهای دردآور دوبـاره قـصـۀ تـاریخ میشـود تکـرار دوبـاره قـصۀ احـزاب، باز هم خـیـبـر دوبــاره آمـدهانـد آن قــبـیــلـۀ وحـشـی که میدریـد جـگـر از عموی پیـغـمبر عصای کـیـنـه برآورده باز ابوسـفـیان دوبـاره کوفـته بر قـبر حـمزه و جعفر به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند عجـوزههایِ هوس، مُطربانِ خُـنـیـاگر مـبـاد ایـنکـه بـیـایـد از آن سـر دنــیـا به قصد مصلحـت دینِ مصطفی، کافر چنان مکـن که کسان را خـیال بردارد که باز هم شده این خانه بی در و پیکر به این خـیال که مِرصاد تـیر آخر بود مـباد اینکه بـخـوابـیـم گـوشـۀ سـنـگـر زمان زمـانۀ بـیدردی است، میبـینی که چشمها همه کورند و گوشها همه کر هزار دفعـه جهـان شـاهراه ما را بست هـزار مـرتـبـه امـا گـشـوده شد معـبـر خـوشا به حـال شـکـوه مدافـعـان حرم که سربلـند میآیـند یک به یک بیسر اگرچه فصل خزان است، سبزپوشانیم بـرآمـد از دل پــائـیــز مـیــوۀ نــوبــر به دودمـان سیـاهی بگـو که میبـاشـند تمـام مـردم ایـران سـپـاه یک لـشـکـر به احـتـرام کـسـی ایـسـتـادهایـم ایـنـک که رستـخـیز به پا کرده در دل کشور نفـس نفـس همۀ عـمـر، مالک دل بود کسی که بود به هنگـامه مـالـک اشـتر بغـل گـشوده برایش دوباره حاج احمد رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هــنـوز رفـتـن او را نـمـیکـنـم بــاور چگـونه است که ما کُـشتـه دادهایـم اما به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟ چگونه است که خورشید ما زمین افتاد ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟ چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله چه آخریست که آغاز میشود از سر جهـان به واهمه افـتاد از آن سلیـمـانی که مانده است به دستش هنوز انگشتر چنین شود که کسی را به آسمان ببرند چنین شود که بگـوید به فـاطـمه مـادر قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد که بیوضو نتـوان خواند سورۀ کـوثر خدا به خواجۀ لولاک داده بود ایکاش هـزار مـرتـبه دخـتـر اگـر تویی دختر شکـوهِ عـاطفـهات پیـرهن به سائل داد چنان که همسر تو در رکـوع، انگشتر نفـس نفـس کـلماتـم دوباره مست شدند همین که قـافـیۀ این قصیده شد، حـیدر مـیـان آتـشـی از کـیـنه، پـایـمـردی تو نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر فقـط نه پایۀ مسجد که عرش میلرزید از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر یـهــودیـانِ مـســلــمـان نـدیـدهانـد آری از این سـیـاهیِ چـادر دلـیل روشـنتر کـنـون به تـیـرگـی ابـرهـا خـبر برسد که زیر سایۀ آن چادر است این کشور رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام امـیـد فـاطــمـه از راه مـیرسـد آخــر
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
روح بـلـنـدت جــلـوۀ ایـثــار ســردار پـرواز کـردی تا حـضور یار سردار از کـاروان شـاهـدان جـا مـانده بودی در غـربت تـقـدیـر تنـهـا مـانـده بودی مردان روز رزم و غیرت رفته بودند صیّـاد و خـرازی و هـمت رفته بودند بر حاج احـمد کـاظمیها گریه کردی با سوز دل پنهـان و پـیدا گریه کردی نوبت به نوبت دوستان رفتند و ماندی در حجـلۀ دل داغ یـاران را نـشـاندی با خـویش میگـفـتی چرا تأخـیر کردم رفـتـند هـمرزمان ولی من دیـر کردم گـفتی که از روی رفـیقان شرمگـیـنم رفـتـنـد تا مـعـراج و پـابـست زمـیـنـم انگـار قـسـمت بود بال و پر بگـیـری جـای تأسـف داشت در بسـتـر بمیری پُـر شد مشام جـانت از سـیب بهـشـتی پـرواز در آتـش! چه زیـبا سرنوشـتی پـرواز تو زیبـاتـرین پـرواز ای مـرد پـایـان تـو زیـبـاتـریـن آغـاز ای مـرد مانـند قـقـنـوسـی که در آتـش بـمـیـرد از شعلهات صد "حاج قاسم " پر بگیرد دسـتت مسـیـر استـقـامت را نشان داد یعنی که باید پیـش پای عشق جان داد اهــریـمـن جـانـی بـدانـد! سـربـداریـم صدها سلـیـمـانی عـلم بر دوش داریم از دسـت سـرداری اگر پـرچـم بیـفـتد حاشا که بر ابروی لشکـر خـم بیـفـتـد سردار دیگر پرچـم افـراز است اینجا شور شهـادت شوق پرواز است اینجا
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
حاج قـاسم رفت اما داسـتانی مانده است حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است در تـنور سیـنهها آتشفـشانی مانده است مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است حاج قـاسم رفت اما امتحانی مانده است تازگیها هرطرف رو میکنی روز خداست مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست غیرت صفّـینیان را نهروانی مانده است ای خمینیباوران! دنیا جمارانی شدهست ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شدهست شهر را یکروز میبینی چراغانی شدهست کـربلا تا قدس لبـریز سلـیـمانی شدهست منتـظر باش اتفـاق ناگهـانی مـانده است نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد دشمنی بسیار و فتنه بیحد و بدعت زیاد بزدل و کجفهم و سازشکار و بیغیرت زیاد کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد! در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است حاج قاسم کـربلایی بود و سرتاپا حسین خوش به حال آنکه تا آخر بماند با حسین لِـلـذینَ آمَـنـوا فی هـذهِ الـدنـیـا... حـسین هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین» بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
هوای چشم همه، ابری است و بارانیست که روز ما همه از دود آه، ظلـمانیست گرفـته بهـت عـجـیبی فـضـای دلهـا را نفس به سینۀ سنگـین خلق، زنـدانیست چراغ گریۀ ما روشن است در این داغ شرار سـیـنه، غـم قـاسـم سـلـیـمـانیست کسی که عمر خودش را نثار دین کرده ست کسی که شـیوۀ او شـیوۀ مسـلـمـانیست کسی که دشمن از او مثل بید میلـرزید کسی که هم نفس رهـبری خراسانیست کسی که ملک عراق و عجم به او نازد چراغ و جلوۀ نامش، همیشه نورانیست شـهـادت است نـصـیـب دل سـلـیـمـانـی نصیب جـمع دل ما هـمه پـریـشـانیست کسی که مثل ابالـفـضل پیکـرش پـاشـید کسی که در ره محبوب خویش، قربانیست مـدافـعـان حـرم را خـبر کـنـیـد اکـنـون میان بـزم شهـیـدان دوباره مهـمانیست اگر که اشک کمی فرصت و امان میداد نوشته بود «وفایی» فـراق، طولانیست
: امتیاز
|
به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی
دستشان باز شد آلوده به خون، جانیها بـیدوام است ولی خـنـده شـیـطـانیها کم عـلـمدار ندادیم در این کرب و بلا کم نبـودند در این خـاک سـلـیـمـانیها
جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت کی جهان دیده از این گونه فراوانیها؟ آرزو داشت به یاران شـهـیـدش برسد رفت پیوست به حاج احمد و طهرانیها شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ کـم مـباد از سـرشـان سـایـه نـادانیها برسـانیـد به آنها که پـشـیـمان نـشـوند ثمری نیست در این دست پشـیمانیها غیرت است این که همه پیر و جوان میبندند گره بر چکـمه و سربند به پیـشـانیها انتقامش به خدا از حججی سختتر است وای از مـشـت گـرهکـرده ایـرانـیهـا! راهـی قـدس شده لـشکـر آزادی قـدس این خـبر را بـرسـانـید به سـفـیـانیهـا
: امتیاز
|
شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
دوباره فـتـنه شد و مـردم امتحـان دادند و بـاز درس بـزرگی به دشـمـنان دادند برای عـزت این خـاک سـربـلـندِ کـهـن دوبـاره مـلـت ایـثـارگـر، جــوان دادنـد همین که آتش آشـوبهـا زبـانـه کـشـید میان شعـله چه پـروانهها که جان دادند بگو به خصم که اینجا عراق و سوریه نیست هـزار بـار کـه این را نـشـانـتـان دادنـد به قصد خواری ما دشمنان چهل سال است چه خرجها که نکردند و هی زیان دادند دوباره فـتـنـه شـد و ملـت امـام حـسـین پیـام عـزّت خود را به این جهـان دادند خوش آن دمی که خبر میدهند پرچم را به دست صاحبِ خود، صاحبالزمان دادند در این میانه ولی عـدهای نمکنـشناس برای دشـمن این خـاک، دم تکـان دادند به لطف فـتـنه، فـرومایگـان غـربزده مرام و مسـلکـشان را به ما نشان دادند دلم پر است از این نان به نرخِ روز خوران که آبرو و شرف را به آب و نان دادند
: امتیاز
|
شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر مستی این جام، جان را میکند هشیارتر لالهزار دیگری میروید از خون شهید بـاغ بـا هـر آبـیـاری میشـود پُـربارتر پیر ما فرمود؛ اما دشمنان کور و کرند ملـت ما با شـهـادت مـیشـود بـیـدار تر شاهـدان قـدسی جـنّات اعـنـاب و نخـیل چشمشان هرگز نخواهد شد به روی دار، تر دم به دم کـشتـند ما را عاقبت اما چه شد؟ دشمن ما خوارتر شد خوارتر شد خوارتر با شهـادت زنـدهتـر شد انـقـلاب ما ولی روح آنها بیشتر از پیـش شد مُردارتر انتقامی سخت در پیش است هان ای دشمنان! روزتان خواهد شد از شب هم پس از این تارتر روزهای اندکی ماندهست تا صبح ظهور یارتـر بـاشـید با او مـهـدیـاران! یـارتر
: امتیاز
|
شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
ما از غـم دشـوار تو آسـان نگـذشتیم ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم سـامـان نگـرفـتیم در آئـیـنۀ منصور تا در ره تو از سر و سامان نگذشتیم در بـوته گر انـداخـتـمان گردش ایام از مرتبۀ خـون شـهـیدان نـگـذشـتـیم جان بود که امکان گذر کردن از آن بود جان بود، گذشتیم، ز جـانان نگذشتیم تردید نکـردیم و در آشـوب حـوادث از هر چه گذشتیم از ایران نگذشتیم
: امتیاز
|
شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
به رغم زخـم زبانها به غم، عنان ندهم ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم رفـیـق عـهـدشـکـن! از تو کـمـترم آری اگر که بر سر پیـمان خـویش جان ندهم اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است چـراغ سـبـز به بیـگـانگـان نشـان ندهم به خیمهگه چو شبیخون بیامان زده خصم ز تـیــربـار کـلامـم بـه او امــان نـدهــم به رغم این همه تحریم، پیش چشم عدو ز بـیم، پـرچـم تـسـلـیـم را تـکـان نـدهـم سـبکسـرانـه چـو پـیـران طالب تمجـید زمـام عـقـل بـه تـأیـیـد هر جـوان نـدهم بس است خوردن نیش از شکافها یکبار دوبــاره در دهـن مـار، امـتـحـان نـدهـم رهین باور خویشم! هرآنچه خواهی گو که دل به خشم و خوشایند این و آن ندهم به رغم تازه به دوران رسیدگان حریص مـقـام فـقـر بـه سـرمـایـۀ جـهـان نـدهــم زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین» که دست زخـمـی او را به آسـمان ندهم
: امتیاز
|
به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی
از فـتـنه پـائـیز در این بـاغ، پـیام است این حـادثـه سـرخ سـرآغـاز قـیام است سبز است قـیامى که در این چلۀ عزّت در معرکهها سرخ ولى گام به گام است هرچند که تلخ است به دل،داغ شهیدان در فصل شهادت فقـط ایام به کام است این نهضت امّید چهـل ساله شد امروز در سایه خورشید، پُر از شور مدام است سرخیم در این باغ پُر از خون سپـیدار هستیم بر آن عهد که در جان کلام است بیشبهه عدو نقشه کشیدهست چهل سال دوران بزن در رواِشـان نیز تمام است غـم نیست که سـردار سلیمانىِ ما رفت زیرا که علمدار، نگاهش سوى شام است خـونـخـواه شهـیدان سـفـر کـرده میآید میآید از آن دور، یقین حُسن ختام است
: امتیاز
|